loading...

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

بازدید : 2
شنبه 17 اسفند 1403 زمان : 0:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شرح حال

در اعتکاف دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی بودم، در شب شهادت این مداح، وسط سینه زنی، این اشعار را می‌خواند: حی لایموت؛ تو نجف خدا نشسته روبروم و...

من هم ملبس در جلسه بودم،

هرچه با خودم فکر کردم؛ توجیه این اشعار به ذهنم نرسید!

یک روحانی دیگر نزدیکم بود، گفتم: حاجی به نظرت توجیهی دارد این اشعار؟! گفت: نمی‌دانم چیزی به ذهنم نمی‌رسد.

صبر کردم هیات تمام شد و چراغ‌ها روشن، رفتم تذکر مختصری بدهم که در اشعار، جوری شعر نگوییم که توجیه آن و تفکیکش از خداوند روشن نباشد و آن جوان سنی با این چنین اشعار حکم به کفر شیعه کند.

اما یکی از مسئول‌های هیات نمی‌دانم از کجا فهمید! آمد گفت: حاج‌آقا شما داری می‌ری صحبتی کنی؟! گفتم: آره نکته مختصری می‌خواهم تذکر دهم، گفت: اول باید با من صحبت کنید، گفتم: اینجور است، گفت: باشد حالا صحبت می‌کنیم، ایشان مهمان ما است، نباید فعلا چیزی بگید، هرکار کردم نشد و توجه اطرافیان از بحث ما جلب شد. خلاصه آخرش بعد از نیم ساعتی با رایزنی یکی از رفقای طلبه قرار شد همه مجددا جمع شوند و اعلام کنند تذکر مهمی‌باید در مورد جلسه داده شود.

همه جمع شدند و این بار دیگر مختصر نگفتم. صحبتم را با آیات ۵۸ و ۵۹ فرقان آغاز کردم:

«وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا»

گفتم: مقابل من در نجف، خداست یا عبد من عبید محمد، همان‌که هر روز چند بار شهادت می‌دهیم عبد خداوند است؟!

بعد یکی از روایاتی را که در کتاب کافی و من لایحضر و رجال کشی آمده است را خواندم که زمانی که امیر مؤمنان از اهل بصره در جنگ جمل فراغت یافت، هفتاد نفر از مردمان هندی تازه مسلمان (یا کولی‌ها) نزد وی آمده، بر او با عباراتی که مخصوص خداوند است، سلام کرده با زبان خود با آن حضرت سخن گفتند. حضرت پاسخ سلام آنان را داد. سپس فرمود: من چنان نیستم که شما اظهار کردید، من بنده مخلوق خداوند هستم. آنان نپذیرفتند و گفتند: تو همانا همو هستی. حضرت گفت: اگر نهی نشوید و از سخن خود باز نگردید و توبه نکنید، شما را خواهم کشت. آنان حاضر به توبه نشدند. حضرت دستور داد چاه‌هایی حفر کردند. سپس پایین چاه‌ها را به هم متصل کرد. آنگاه آنان را در آن چاه‌ها ریخت و سر چاه‌ها را بست. سپس در یکی از آنها که کسی داخلش نبود آتش روشن کرد. در این وقت دود داخل چاه‌های دیگر شده و همگی آنان مردند.

ادامه دادم که اگر یک سنی که می‌گوید: شیعه کافر است، این مداحی را گذاشت و به من گفت: جواب بده؛ من چطور توجیه کنم؟!

بعد این روایت را خواندم:

یُحْشَرُ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَا نَدِیَ دَماً فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَةِ أَوْ فَوْقَ ذَلِکَ فَیُقَالُ لَهُ- هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِ فُلَانٍ فَیَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّکَ قَبَضْتَنِی وَ مَا سَفَکْتُ دَماً فَیَقُولُ بَلَى سَمِعْتَ مِنْ فُلَانٍ رِوَایَةَ کَذَا وَ کَذَا فَرَوَیْتَهَا عَلَیْهِ فَنُقِلَتْ حَتَّى صَارَتْ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ فَقَتَلَهُ عَلَیْهَا وَ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِهِ.

محمد بن مسلم گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می‌فرمود: بنده خدا روز قیامت محشور می‌شود (با این که در دنیا) دستش به خونى آلوده نشده (و خونى نریخته) به اندازه یک حجامت یا بیشتر خون به او می‌دهند و می‌گویند: این سهم تو از خون فلان کس است؟ عرض می‌کند: پروردگارا! تو خود می‌دانى وقتی جان مرا گرفتى خون کسى را نریخته بودم.

خداوند فرماید: آرى! تو از فلانى، روایتى چنین و چنان شنیدى و به ضرر او بازگو کردى، پس آن خبر زبان به زبان به فلان جبّار (ستمکار) رسید و بدان روایت او را کشت و این بهرۀ تو از خون اوست.

گفتم: نکند فردا روز بگویند شما اینجا این حرف‌ها را زدید، آنجا در پاراچنار و سیستان خون شیعه را ریختند و دست ما ناخواسته به خون آنها رنگین شده! احتیاط لازم نیست؟! اگر کسی اینجور اشعاری خواند نهی از منکرش واجب نیست؟!

خلاصه صحبت‌ها تمام شد، کمی‌بعد اعلام شد گعده است، شب قبلش گعده خوبی داشتیم در مورد مقاومت و دشمن شناسی و سنن الهی و بازخوردهای خوبی از جلسه داشتم، امشب می‌خواستم بحث‌های انقلاب و شبهات انجمن حجتیه را مطرح کنم و اسم جلسه ارتباط انقلاب و ظهور بود. اما دیدم دوستان جدیدی نشستند و خلاصه عجیب طعم تحجر و تعصب کورکورانه را تجربه کردم، حرف‌های مشابه همان مداحی را آقایان هیاتی تکرار می‌کردند و آن حرف‌های قبلی‌ام برایشان سخت آمده بود. خلاصه هرچه گفتم با هوچی گری و حرف‌های بی‌حساب نگذاشتند ما وارد بحث خودمان شویم و تا گعده را تعطیل نکردند، دست برنداشتند! مجبور شدیم کمی‌بعد دوباره بعد از رفتن دوستان گعده دیگری در جای دیگری برگزار کنیم.

...........

از دیشب چند پیام از رفقای طلبه در مورد این قضیه داشتم، روایتی فرستادند که این را دیده‌ای، عرض کردم بله با اینکه این روایت سند ندارد اما با مضامین این روایت هم مشکل ندارم، مشکلم اینجاست آیا این عزیزی که از این حرف‌ها می‌زند و می‌شنود، بلد است توجیهات معرفتی دقیقی داشته باشد که به ورطه پدر پسر روح القدس و شرک‌های از آن دست نیافتد؟! آیا او صادر اول و دوم می‌داند؟! آیا این کلیپ‌ها محدود به جهان تشیع است یا بازخوردهای در جهان اسلام هم دارد؟!

بیت اول حی لایموت یک قسمت از پازل است که ما این را درستش کنیم، بیت دوم که تصویر این مداحی را کامل می‌کند و می‌گوید خدا در نجف روبرویم است را چه کنیم؟! آن را با چه توجیه می‌کنیم؟! می‌گویند شعر است؟! گفتم: شعر وجیه در این طراز کم نداریم ولی در همان شعر حواسمان به توحیدش هم باید باشد.

نه خدا توانمش گفت، نه بشر توانمش خواند، متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را؟!

البته یک نکته خوب روشی رفقا داشتند که درست بود، می‌گفتند: در اینجور موارد باید ده دقیقه ذکر فضائل سنگین حضرت را بگویی که مخاطب‌ها بپذیرند تو خودت اهل ولایت و ادبیات آنها هستی، بعد شروع کنی بگی یک اصلاح جزئی می‌خواهم اشاره کنم وجهش هم این است که شرک خیلی پنهان است و مطلب دقیقی است و بعد آرام نکته را متذکر شوی.

لحن دیشب من آرام بود آخرش هم نکاتی در مورد صادر اول و دوم و توجیهات از این دست گفتم ولی نوع ورودم اگر اینطور که دوستان می‌گویند بود، آن بازخورد بعدی را احتمال قوی نمی‌داشتم.

👈 به شرح حال در ایتا بپیوندید.

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 105
  • بازدید کننده امروز : 104
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 244
  • بازدید ماه : 277
  • بازدید سال : 606
  • بازدید کلی : 15360
  • کدهای اختصاصی